گل دل مامان و بابا گل دل مامان و بابا ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

هدیه خدا

اولین شب یلدای ریحانه جانی!

سلام عزیزم. امشب، اولین شب یلدایی بود که پیش ما بودی. خیلی مغازه های یزدم گشتم تا لباس هندونه برات پیداکنم، ولی پیدا نشد! تنقلات خریدم. مثل اسنک عربی و فیلیپینی و پاپایا و بادوم زمینی و آجیل و قسمت اول سریال شاهگوش! موضوعش اینه که یه دخترپسر دانشگاهی که دانشجوی برقن عاشق هم میشن و خلاصه.......بابای دختره هم کله پزه ( اکبرعبدی) ...جالبه،نه؟ کلی عکس و فیلم هم ازت انداختیم عزیزم...ایشالا یه روز همشونو میبینی...هی هم به من میگی : اببببببببببببببوووووووووووووووووو ووووا    !!! قربونت بشم...خیلی خستم..امروز کلی واسه شما دنبال لباس بودم....بابارو نازناز کن بخوابه....بوس بوس عزیزم..
30 آذر 1392

یک خاطره نارنجی-پرتقالی!

ساعت 23:30 پنج شنبه مامانی داره میشوره شمارو که آمادتون بکنه واسه خواب! امروز ناهار خواستم عدسی بخورم. بعد بامامانی گفتیم (مامانم میخواست ماکارونی بخوره) نارنج توحیاطو بکنیم آبشوتو عدسی بریزیم. همینکه چیدیم و نصفش کردیم دیدیم به به...پرتقاله! اونم چه پرتقالی...خلاصه که جالب بود...آی قربونت بشم. راستی امروز مامانی لختت کرده بود که لباساتو عوض کنه گفت چون هواسرده بغلت کنم...چقدر نرمی! عین یه پیشی ملوس...قربونت بشم...بوس بوس بوس..
28 آذر 1392

ناراحتی معده خانوادگی!

سلام عزیزجونم. سه روز پیشتر از سوپری شکرانه تو خیابون چمران دوبسته کالباس گرفتم با یه بسته کراکف که یه نوع سوسیسه پنیردار. 3 روزه دسشویی درست نتوستیم بریم!! گلاب به روت بابایی.....بعداز 7 سال ناپرهیزی کردیم و دنبال این چیزارفتیم...توهم امروزتازه شیکمت راه افتاد. امروزم رفتیم فلافل آبادان توخیابون فروغ. سلف سرویسی بود. برام جالب بود. از هرنوع سالادی که میخواستی میتونستی روش بریزی..دونه ای 2 تومن...ولی بامامانی قول دادیم که دیگه اولویت اولمون خونه سازی باشه. باهم گفتیم که زیرزمینو بکنیم اتاق آرامش..جکوزی و اینجورچیزا بذاریم..آرزو که عیب نیست! شایدم تونستیمو ساختیم..الان مامانی داره خوابت میکنه....راستی دهنتو که وامیکنی بخندی خیلی بانمک میشی...
28 آذر 1392

اولین جدایی ریحانه جانی از مامانی!

سلام دخترم. الان 4 روزه که مامانی از ساعت 16:30 تا 18:30 میره کلاس برنامه نویسی وب در مرکز فناوری اقبال. موقع رفتن به کلاس تو و مامانی و میبرم و بعد که مامانی میره کلاس، من و تو باهم بطوریکه توی کریر خوابوندمت و داری شیشه عقب ماشینو نگاه میکنی میریم خونه مامان بزرگت. یدونه دندونی که درآوردی خیلی بانمکه بابایی. چندتا عکس انداختیم ازش... کم کم هم میخوای خودت بشینی.امروزم یه سایز پوشک بزرگتر بی بی لیدو برات گرفتیم. مبارکت باشه!..مامانی داره باهات بازی میکنه تا کم کم بخوابوندت...ساعت 00:30 بامداد چهارشنبه 92/9/27 ...کارت ورود به جلسه امتحانای پایان ترم اول رو تو سایت دیدم. محل آزمونم رضوانشهر یزده. خیلی دعام کنیا بابایی که نمره های خوب خوب بگی...
27 آذر 1392

یه تجربه خوشمزه!

سلام بابایی.امشب رفتیم خیابون ملاصدرا که یه پوشاک بچه فروشی بنام سارافون رو ببینیم باهم...داشتیم برمیگشتیم دیدیم یه مغازه نوشته :لیوان! خلاصه رفتم توشو دیدم غذایی که میده تو یه لیوان بزرگه که زیرش نوشیدنیه و روش چند تیکه مرغ و کراکت و اینجور چیزا...از 5500 تومن داشت تاااااااااااا 11000 تومن که دریایی بود. من مکس رو خریدم.7000 تومن....برم پیشت..هی داری میگی ابووووووا..!! رفتم..
21 آذر 1392

خاطرات جدید!

سلام ریحانه جان. الان ساعت 00:30 بامداد پنج شنبست و شما خوابیدی و مامانی داره سبزی خرد شده هایی که بابایی خریده بسته بندی میکنه! دیشب اولین شبی بود که پیشت نبودم. کشیک بودم. مامانی گفت کلی اسم بابارو صدا زده بودی...قربونت بشم..دندون سفیدتم تقریبا شده 2 میلیمتر...آخی...2، 3 روزم هست که داری تلاش میکنی خودت بشینی..به پهلو دراز میکشی و دست رو کمرت میذاری! ماشاالله دخترنازم....فقط بابایی ببخش به خاطر قطره دادن بهت..آخی به گریه میوفتی...ولی چاره ای نیست...برای سلامتیت لازمه بخوری....راحت بخوابی بابایی...بوس بوس...راستی کت آبی پشمیم که واسه مجردیم بود و به گفته مامان بزرگت 24 هزارتومن از امام حسین تهران خریده بودم  چندروز پیش دادم به کت دوز...
21 آذر 1392

اولین شبی که بابا جانی نبود!

سلام دیشب اولین شبی بود که بابا جانی پیش ما نبود.اولین شیفت شبش تو ماه ای سرده که تقریبا ماهی یبار میشه دیشب رو تخت کلی بابا رو صدا کردی به زبون خودت بابا... بوبو.. ابووا....و به در نگاه میکردی شاید بابایی بیاد خلاصه جاش خیلی خالی بود من و تو هم به یادش خوابیدیم خدا سایه همه پدرها رو سالم و سلامت و خوشبخت بالا سر بچه هاشون نگه داره  
20 آذر 1392

روز به یادماندنی من و تو و مامان!

سلام ریحانه جان. یه خبر دست اول برات دارم : اولین دندونت رویت شد! خیلی مبارکه.مگه نه؟! مامانی داشت بهت سوپ میداد که گفت یه چیزی داره به قاشق میخوره..بعدکه دید فهمیدیم دندون دخترمونه! ادندون پایینته. امروز روز تولد مامانی هم بود. مرغ بریون و شیرینی خامه ای و کادوی تولدم خریدم. یه شال سبز با گل سر خوشگل که پر داره. برا توهم یه گل سر صورتی خوشگل خریدم که وقتی بزرگ شدی استفاده کنی.. الان تو گهواره ای.مامانی داره خوابت میکنه.ولی داری گریه میکنی..درد دندونت فکر کنم بابایی...الهی که روزی همه دندوناتو به بابا مامانی نشون بدی. اولین نفرم به مامان و بابا بزرگت که تهرانن گفتم. خیلی خوشحال شدن. مامان بزرگت که گفت براش آش دندون بذارین. امروز بهداشتم بر...
18 آذر 1392

اولین شیرداغ درهوای سرد!

سلام ریحانه جانی امروز اولین سفرکوهستانیت در میون برفارو تجربه کردی! سخوید یزد. در بین مسیرم درحالیکه هواسرد بودوداشت برف و بارون ریز میومد شیرمامانیو خوردی. البته دیرهم رفتیم.ساعت 3 بود راه افتادیم. راستی یه قضیه مربوط به من: یه بار که رفته بودیم تهران مامان بزرگت گفت بچه ها تو پیری عصای دست بابا و مامان هستن. منم قوطی پلاستیکی خالی دلسترو برداشتمو انگار که عصا دستمه گفتم : عصا عصا....! دیگه از اون موقع این شد تکه کلام موضوعات مختلف. مثلا عصا و ولخرجی! عصا وکوه رفتن! عصا و خانه سازی! و.....کلی داستانهای دیگه!  منظور ازعصا هم من هستم بابایی!!..الان تو گهواره داری بابا بابا میگی و حرف میزنی.ساعت 9:20 شبه. نیم ساعت پیشم قرعه کشی جام جهانی...
15 آذر 1392

تولد7 ماهگیت مبارک!

سلام ریحانه جانییییییییییی...امروز بابایی 7 ماهگیت تموم شدو رفتی 8 ماهگی.مبارکککککککککه امروز چندتا جا رفتیم : اول که رفتیم میثم آقا خیاط  که کنارمسجد گنبدسبز مغازشه، سه تا کار بردم براش..یکی رفوی شلوارم( داشتم اداره پینگ پنگ بازی میکردم گرفت به لبه میز یه کم سوراخ شد) یکی اندازه کردن کت پشمی آبیم که خییییییییلی خاطره باهاش دارم.اینو وقتی هنوز مجرد بودم با مامانم از میدون امام حسین تهران به قیمت 13 یا 14 هزارتومن خریدیم. دانشگاه و خیلی جاهای دیگه پوشیدمش. یکیم دوختن شلوار از پارچه شلواری که مامان بزرگت بهم هدیه داده بود. آقا میثمم گفت هیچکدومش در تخصصش نیستو برو پیش فلانی که افغانیه. کارش تمیزه. بعدش رفتیم سر زمینمونو دیدیم به به! ز...
12 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد